جدول جو
جدول جو

معنی لاله چین - جستجوی لغت در جدول جو

لاله چین(لَ / لِ یِ)
از بعضی از ثقات به تحقیق پیوسته که لالۀ چین و لاله خطائی درختی است که برگهایش سرخ و زرد بود و آن را به ترکی قلغه و به فارسی خوش نظر هم میگویند و بر این تقدیر از انواع لاله نباشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله چهر
تصویر لاله چهر
(دخترانه)
آنکه چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاله جبین
تصویر لاله جبین
خوب رو، آنکه چهرۀ زیبا دارد، زیبا، خوشگل، نیکوروی، خوش صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله گون
تصویر لاله گون
به رنگ گل لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لته چین
تصویر لته چین
کسی که لته ها را از میان کوچه ها و خاکروبه ها جمع کند، لته برچین
فرهنگ فارسی عمید
(حِ مَ پَرْ وَ)
آنکه ژنده از میان کوچه ها و راهها برچیند. ژنده چین
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
در تداول مردم چالوس، کاکنج. عروس درپرده. عروسک درپرده. کجومن. قسولیدوس. دوباروح. و میوۀ آنرا جوزالمزح و حب اللهو و عبب و عبعب نامند
لغت نامه دهخدا
(سِ لِ)
تیره ای از طایفۀ عکاشه و سلمی هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(سِ لِ)
دهی است از دهستان دیمچه بخش گنوند شهرستان شوشتر. دارای 170 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
که شاه چیند، که شاه برگزیند و انتخاب کند، منتخب،
منتخب از ثمار، (یادداشت مؤلف)، چین اول از میوه و جز آن، بار اول که معظم میوه یا نیکوتر از آن چیده شود، چیدن برگزیدۀ میوۀ درختی را
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِجَ)
نکوروی. خوبروی. مه جبین:
هم بت زنجیر جعدی هم بت زنجیر زلف
هم بت لاله جبینی هم بت لاله رخان.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِزَرْ ری)
لالۀ زرد. نوعی از لاله. رجوع به لاله شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مانند لاله. شبیه به لاله
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ:
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون.
دقیقی.
اگر در نبرد من آید کنون
بپوشانمش جوشن لاله گون.
فردوسی.
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون.
فردوسی.
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد ازموج آن خون زمین لاله گون.
فردوسی.
برآنگونه رفتم ز گلزریون
که شد لاله گون آب جیحون ز خون.
فردوسی.
رخ لاله گون گشت برسان ماه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه.
فردوسی.
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
فرخی.
زنم تیغ چندانکه از جوش خون
رخ قیرگون شب، کنم لاله گون.
اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخۀ مؤلف).
بیمار گشت و زار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون.
سوزنی.
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تازعفران گونۀ من لاله گون شود.
سعدی.
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ)
قریه ای است به پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق اسپاس. (فارس نامۀ ناصری). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنۀ شیعه، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
سلسله ای از پادشاهان چین که از 221 قبل از میلاد تا 207 قبل از میلاد حکمفرمائی کرد، این سلسله از مردمی به نام چین نام گرفته است که در 318 قبل از میلاد از شمال غربی چین به دشت ثروتمند سچوان سرازیر شدند، چین ها پس از تجزیۀ دولت چو قدرت یافتند و در حکومت چین نظامی برقرار کردند، که تا این اواخر بجا ماند، مؤسس و اولین امپراطور سلسله چنک نام داشت که پس از تأسیس سلطنت خود را شی هوانگ تی (نخستین امپراطور) خواند، وی قلمرو خود را از دیوار بزرگ چین (که به امر وی برای جلوگیری از هونهای مهاجم ساخته شد) تا نواحی فوکین، کوانگستونگ، کدانسی، و تونکن بسط داد، و بوسیلۀ حفر ترعه ای، حمل و نقل بین یانگ تسه و هوانگ هو (رود زرد) را عملی ساخت، به منظور ایجاد فرهنگی متحدالشکل، سازمان حکومتی هرمی شکلی بوجود آورد، که تا قرن 20 میلادی دوام یافت، نظام ملوک الطوایفی عهد چو را منسوخ کرد، و چین را به صورت مملکت واحد متمرکزی درآورد، و در عهد وی قسمتی از آثار قدیم چینی را (جز آثار علمی) سوزانیدند، تا از افکار ملوک الطوایفی گذشته اثری باقی نماند، شی هوانگ تی در 210 قبل از میلاد درگذشت، و پسر نالایق وی پس از سه سال سلطنت، تاج و تخت را از دست داد، و سلسلۀ چین برافتاد، احتمالاً نام ’چین’ از اسم این سلسله گرفته شده است، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(پَ گُ)
قطاف. (مهذب الاسماء هر سه نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). ولی قطاف را در تاج العروس و اقرب الموارد و منتهی الارب نیافتم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ناحیتی است در چین در حدود دهولک، تخار، بربر، که اراضی آن از نهر جکش مشروب میشود. (از تحقیق ماللهند ص 131)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
باغبان که شاخه های زاید را می تراشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(دَزَ)
که دانه چیند. که دانه برچیند. که دانه از زمین بردارد:
هواست دانه و من دانه چین و هاویه دام
اگر به دانه نمانم بدام درمانم.
سوزنی.
در پناه پهلوان کبک و تذرو آرد برون
چوژکان دانه چین از بیضۀ شاهین و باز.
سوزنی.
جهانست بسیار و مردم بسی
به تنهاش خوردن نیارد کسی
اگر هست پروانه روی زمین
هوا مرغ دارد بسی دانه چین.
؟ (از تاریخ سلاجقۀکرمان).
زو شده مرغان فلک دانه چین
زآن همه را آمده سر بر زمین.
نظامی.
چون هما اندک خور و کم شهوتم دانندو من
چون خروس دانه چین زانی و شهوت پرورم.
خاقانی.
، گدا. و رجوع به دانه چیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لته چین
تصویر لته چین
کسی که لته و ژنده را از کوچه ها و راهها بردارد ژنده چین
فرهنگ لغت هوشیار
لاله روی لاله رخ خوب روی مه جبین: هم بت زنننجیر جعدی هم بت زنجیر زلف هم بت لاله جبینی هم بت لاله رخان. (منوچهری. د. 225)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله سان
تصویر لاله سان
مانند لاله لاله وش
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله لاله فام لاله وش: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لاله گون باد، (حافظ. 73)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاله چین
تصویر فضاله چین
چمن پیرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه چین
تصویر دانه چین
آنکه دانه از زمین بر دارد
فرهنگ لغت هوشیار
آتش رنگ، آذرگون، سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله وش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دزد یا پنبه چینی که غوزه های درشت پنبه را چیده و از چیدن غوزه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوازنده ی نی چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی